زنانگی عاشقانه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

زندگی منهای توقع

04 بهمن 1395 توسط زن عاشق

زندگي منهاي توقع

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 


 


ابتداي حضورم در حوزه؛ بنا به عادت هميشگي به افراد دقت مي كردم كه ببينم بايد رفتارم را چگونه تنظيم كنم؛ چه نيروهايي اينجا جمع هستند كه با هم گروهي شويم در جهت هدف مشتركمان.

ابتدا با برخي رابطه برقرار كردم و ديدم شايد آن انرژي جهت فعاليت مشترك در آنها نباشد…

تا رسيديم به يك گروه حداقل ده نفره…

 

دو ماه از حوزه گذشته بود كه هيئت با حضور همين گروه در خانه ي يكي از دوستان برگزار شد؛ آشي خورديم و صحبت كرديم….

در وقت هاي اضافي درباره ي تربيت فرزند؛ هدفمند شدنمان و ارتباط با شوهر و خانواده شوهر حرف مي زديم.

 

 

 

 

 

اما جرقه ي اصلي كار را مدير مدرسه مان با تدبير بسيار عاليشان زدند؛ ايشان تمام افراد مدرسه را به گروه هاي 12 نفره تقسيم كردند و استاد اخلاقي برايمان گذاشتند؛ تا همراهمان باشد و يك ساعت در هفته از محضرشان استفاده كنيم.

 


شانس با ما يار بود (البته در نظام آفرينش هيچ چيز مبتني بر شانس نيست و تماما بر حكمت الله منطبق است) و استادي, استاد اخلاقمان شد كه منشا خيري شد و درسي ماندگار بر ذهن و دل من.

 


جلسات اخلاقمان به برسي روايات و آيات كه قبل از آن بايد خودمان آنها را بررسي مي كرديم مي گذشت و استاد توضيحات تكميلي ميداد.

در پايان جلساتشان؛ شانه هايم را پربارتر ميديدم و مسئوليت خود را بيشتر…مي آموختم كه بايد زندگي من كه طلبه هستم و ميخواهم مومن باشد؛ منهاي توقع باشم و تماما بر اساس آيات و روايات حركت كنم…

 

بعد از كلاس, ديگر نه توقعي از مادرشوهر داشتم و نه توقعي از شوهر (اما نياز به مداومت دارد هم شنيدن اين اذكار و هم عمل كردن دست و پا شكسته ي من تا كم كم به ملكه تبديل شود)

 


در يكي از روزها فرمودند: بچه ها اگر دوست داشتيد من چهارشنبه هامو, براي اينكه بيام خونه ي شما و جلساتمون رو با همين اعضا داشته باشيم؛ خالي كردم.

 


ما هم فرصت طلب؛ اولين جلسه شد منزل ما؛ با آنكه فردايش امتحان ترم داشتيم, اكثر بچه ها آمدند و جالب تر آنكه همه سروقت آمده بودند.. (از حكمت يادگرفته بودم كه حواسم به ميهمانان كوچكم باشد براي فرزندانشان هديه اي تهيه كرده بودم).

 


استاد رسيدند, ديدم ايشان هم هديه اي براي بچه ها آورده بودند و جلسه مشاوره گروهي برپا شد و باز هم تاكيدات استاد البته با تكيه بر ايات و روايات و سيره و تجربيات خودشان شد: 

 


زندگي منهاي توقع.

 


استاد رفتند…

 


من بودم و تفكراتم…آخر استادي با اينهمه مشغله, مشاوره حرم و جمكران, مدرس جامعه و ساير مدارس علميه؛ باز حواسش به بچه هاي كلاس اخلاقش كه كلاس رسمي هم نيست بود؛ هزينه آزانس را خودش داد و هديه اي كه هم براي صاحب خانه اورد و هم براي بچه ها….

 


و اين مهم ترين درسي بود كه به من داد….

 


بي توقع براي تربيت شاگردانشان قدم برداشت….

 





پ.ن مهم: زندگي منهاي توقع؛ در زندگي شخصي مدنظر است (سيري در سيره ي ائمه ي بزرگوار به ويژه امام حسن عليه السلام كه جان ها به فدايش) قطعا در كار تشكيلاتي؛ شغلي و.. به گونه اي ديگر بايد عدم توقع را در كنار نظم تشكيلاتي قرار داد.

پ.ن حاشيه اي: اين عدم توقع را با عدم تدبير در زندگي برابرنيست…دقت شود ما عمدتا انسان هاي بي تدبير را بي توقع معنا ميكنيم….

پ.ن مورد نياز: در معنايي كه بنده مدنظرم  از توقع است: يعني شخص در ازاي حركات و سكنات خود (يعني اعمال و رفتار و سكوتي كه انجام مي دهد) انتظار نوعي رفتار را از ديگري داشته باشد و در روابط اجتماعي مطرح مي شود.

مثال: بنده اط صبح درگير تميزكردن خانه باشم و همسرم كه به خانه آمد تشكر نكند اما من در قبال اين رفتارم انتظار تشكر داشتم.

(مثال ساده اي بيان كردم تا تقريب اذهان شود.))

پ.ن تجربه اي: در روز شهادت امام غربمان امام حسن عليه السلام استاد فرمودند كه: روايات امام را با الفاظ زيبا بنويسيد و پيامك كنيد و برايش تبليغ كنيد….بعد فرمودند: بيايد مثل امام حسن بدون هيچ چشمداشتي به نزديكانتون خدمت كنيد و سيره ي ايشان كه شامي آمدند و شروع كردند به امام و اميرالمومنين توهين كردند شديد؛ اما امام به ايشان فرمودند: جا داري؟ غذا داري و…. و در نهايت هنگامي كه از مدينه ميخواست شامي برود گفت: قبل از آمدن منفقورترين نزد من, تو و پدرت بودي اما اكنون محبوب ترينيد…

اولا به نظر بنده امام حتي توقع اين تشكر را هم نداشت و حتي اگر در آخر تغيير رفتار هم نمي داد از محبت هايشان چشم پوشي نمي كردند: همان كه پدربزرگشان كه عالم به فدايشان, كردند در قبلا آن كسي كه خاكستر بر سرشان مي ريخت….

 


من هم شب مهمان بودم و سر نماز مغرب گفتم: امروز تقديم به امام حسن عليه السلام؛ حواست جمع هر توهيني شنيدي هيچ نگويي (جالب آنجا بود كه اغلب مهماني ها با خير و خوشي تمام مي شد و اصلا انتظار برخوردي را هم نداشتم)

شب شد و رفتيم؛ اتفاقاتي افتاد كه صاحب خانه آمد و به من گفت: واي ببخشيد كه به خاطر من, اينهمه تحقير شدي (يعني در اين ماجرا اصلا دخيل هم نبودم)

اما به خاطر عهد و پيمانم هيچ تغيير رفتاري ندادم و حتي آن طنزهايم كه حقيقت را در آن بيان مي كنم هم نگفتم….

شب وقتي به منزل رفتم؛ گريه مي كردم, همسرم گمان كرد به خاطر ماجراي مهماني است اما باورتان مي شود به خودم مي گفتم: تو كه نه به پدرت توهين كردن؛ تازه پدر تو در شان امام نبود و برحق اما چرا اينهمه احساس ضعف كردي….امام حتي مجبور بود بنشيند و توهين به پدرشان را هم بشنوند…راستش به اين هم فكر كردم كه خوب شد حضرت زهرا نبود وقتي كه باب لعن به اميرالمومنين باز شد….

 


به استاد گفتم: استاد هروقت چنين تصميمي گرفتم از اين امتحانا شدم و ايشان گفتند: 1. ظرفيتت را بالا ببر 2. چون داراي علم شدي, خدا مي خواست امتحانت كند 3. شايد قبلا هم اين اتفاق مي افتاد اما چون نذر كردي, دقتت بيشتر شد….

و دوستي از اينكه بايد حواسمان به شانمان باشد پرسيد و استاد جواب دادند: شان را تعريف كنيد؟؟؟ تحقير را تعريف كنيد؟؟؟آيا شنيدن توهين هايي كه ديگران مي كنند؛ از نظر خدا شانيت شما را خدشه دار مي كند؟؟؟بايد قطع رابطه كنيد؟؟؟/

مگر عزت نزد خدا نيست؟؟؟ميخواهيد با جداسازي و مثلا تدبير نابجا عزت بدست بياوريد….

 


آن ماجراي ما تمام شد اما بعدا شنيدم كه آن كسي كه به بنده در ضمن آن ديگري توهين كرده بود در خفا به ايشان گفته بود: هرچي به فلاني ميگم حواست به اين دختر باشه اين بيشتر از همه با محبته؛ چرا باهاش كل كل ميكني اما با بقيه هيچي ازشون ميترسي و….

و او كه حس توهين به من را داشت: باز من را مرجع سوالات خود مي دانست….

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 4 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.5 stars
(4.5)

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از:  
  • سعادت به نام تو...
5 stars

با سلام
درود خدا بر شما مطلب تون بسیار زیبا بود….
خوش حال میشیم اگه به وبلاگ خودتون سر بزنید
التماس دعا
http://bazigaran-haghighi.kowsarblog.ir/

1395/11/06 @ 11:07
نظر از: خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام [عضو] 
  • حضرت قاسم بن الحسن(ع) تهران

خداوند چنین استادانی را حفظ بفرمایند…

1395/11/05 @ 10:16
نظر از: حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو] 
  • الزهراء(س) گلدشت

زندگـــی منهای توقع

1395/11/05 @ 10:01
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
  • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
  • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
4 stars

با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
از اینکه به تولید محتوا توجه دارید متشکریم.
موفق باشید

1395/11/05 @ 00:24


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

زنانگی عاشقانه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • سیره امام

Random photo

مردی را می شناسم که ...

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس